به نام خدا ...
به نام خالق زیبایی ها که هرچی داریم ازاوست وسلامی به دوستای گلمون وسلامی به
بهاره و امین نازم واینکه الان من تربت (تربت حیدریه) هستم وازخونه ی مامانی و آقاجون
بهاره و امین(مامان و بابای بابای بهاره و امین) اومدم این پست رو بگذارم ودرضمن امروز 28
اسفند ماه 1395 دوروز مانده به سال 1396 می خوام از حال و هوای پارسال بگم : پارسال
وقتی که اومدیم در عید نوروز تربت و اومدیم خونه ی دایی هادیم وزن دایی هادیم(مامان و
بابای بابای بهاره و امین) تازه من و مامانم فهمیدیم که مامان بهاره یک نی نی توی
دلشون دارند که قراره تا چندماه بعدش به دنیا بیاد و بشه خواهر یا برادر بهاره ی نازم آخه
هنوز اون موقع جنسیتش معلوم نبودش و الان اون کوچولوی ناز امروز 7ماهه شده و یک گل
پسر ماه و ناز هستش.
الان دقیقا یکسال از اون روز می گذره وامین نازم به جمع 3نفره ی مامان و باباش و
خواهرش اضافه شده و الان یک خانواده ی 4 نفره هستند و اینکه درپست های قبلی هم
بهش اشاره کردم که اولین عیدی هستش که امین نازم داره اون رو داره تجربه می کنه و
انشاالله امین وبهاره ی نازم بعداز ناهار سال تحویل میان تربت آخه پارسال سال تحویل اینجا
بودند وامسال سال تحویل می خوان برند خونه ی مامانی و آقاجون دیگه اش(مامان و بابای
مامانشون) ......
عکس هایی که از بهاره و امین تا چند روز دیگه می گیرم رو دراین پست قرار می دم .
ادامه ی خاطره:روز سال تحویل بهاره و امین رسیدند تربت و برای شب که عروسی
پسرعموی باباشون دعوت بودند (پسردایی من)موقعی که توی تالار بودیم اول بهاره و عمه
هاش یعنی عمه فاطمش و عمه فائزش زود تراز همه اومدند وبعدش هم عمه مرضی بهاره و
امین با آیدا اومدند و زنداییم و بعدش هم مامان بهاره امین با امین اومدند وشب هم بعداز
عروسی همشون خونه ی دایی هادی ام خوابیدند و من و مامانم و بابام و داداشام رفتیم
خونه ی عمه نجمه ی بابای بهاره و امین (خونه ی خالم) وفردا صبحش یعنی 1فروردین من و
مامانم و بابام و داداشام رفتیم خونه ی مامانی و آقا جون بهاره و امین (خونه ی دایی هادیم)
واون ها داشتند صبحانه می خوردند وبهاره و امین و مامانش خواب بودند ولی بابای بهاره و
امین بیدار بودند (پسرداییم) واینکه وقتی رسیدیم زن عمو احمد بابای بهاره و امین
ودخترعموی بابای بهاره و امین و شوهر دخترعموی بابای امین و بهاره ودختر و پسرشون
اونجا بودند و بعدش عمه نجمه ی بابای بهاره و امین وشوهر عمه نجمه ی بابای بهاره و امین
رسیدند وبعدش هم عمو مهدی بابای بهاره و امین اومدند و هممون رو ناهار دعوت کردند و
همه برای ناهار رفتیم اونجا وقبل از ناهار هم از فرصت استفاده کردم و از بهاره و پرنیا
دخترعموش عکس گرفتم و بعداز ناهار هم رفتم خونه ی دایی هادیم واز مین عکس گرفتم واینکه ازامین گلم هم بگم و بعد بریم سراغ عکس ها.
امین گلم وقتی می خواد بخوابه حتما باید دونفر تابش بدند تا بخوابه واینکه توی تربت من و
زینب خانم مامان بهاره و امین امین رو می گذاشتیم لای پتوش و از دوسر پتوش می گرفتیم و
امین رو تاب می دادیم و امین هم دستش توی دهنش بودش و برای خودش صدا درمی آورد و
ازآخر می خوابید و لی از مدل خوابیدنش که تابش بدیم و بخوابه خوشم میاد
بهاره ....
بهاره و پرنیا ....
واما عکس های امین گلم در اولین عیدی که به جمع مامان و باباش اضافه شده
برچسب : نویسنده : 2bahare-nezame بازدید : 87